![](http://uupload.ir/files/yicg__.jpg)
آب گرمو بازکردم
بخارکل حمومو گرفته بود
جایی رونمیدیدم به اون صورت
تیغی که ازقبل آماده کرده بودمو گرفتم تودستم
دست چپموآوردم بالا
از ی وجب بالای مچ دستم شروع کردم به پایین
ی خط سطحی...خاطراتش زنده شد..
خط بعدی نسبت به قبلی عمیق تربود..لبخندش..لعنتی..
تا رسیدم به نقطه ی میانی مرگ و زندگی
این یکی سطحی نبود
عــــمــیــق بود
بریدم باآخرین حرص..باززنده شد..کاراش..حرفاش..لاشی بازیاش..
برید بد برید
جوری که گوشتم دیده میشد نه پوستم
نمکدونو برداشتم تو همین حال داغون
رو بریدگی هام نمک پاشیدم
ســوخـــت
هرچند سوزشش به پای سوزش قلبم نمیرسید
تیغو برداشتم روهمون گوشتی ک زده بود بیرون
هی کشیدم
هی کشیدم
حرصم خالی نمیشد
تااینکه جای درست که تهش مرگِ رو پیدا کردم
زدم
بااینکه عمیق نبود
ولی...
تموم شدم
وحالا...
مرتیکه؟دیدی رفتم؟نه از زندگیت..از دنیات رفتم..حالا هرگوهی دوس داری بخور..راحت خیانت کن..راحت به لاشی بازیات ادامه بده..راحت اون حروم زادگی که تو بهش میگی آزادیو انجام بده..دیگه اونی که واسش مهم بودی مرده..
حالامیتونی از این به بعد به جسم زیرخروارها خاکم خیانت کنی :)